ایثار و شهادت

ایثار و شهادت

آقای بذری – آقای علیزاده

 

و لا تَقولوا لِمَن یُقتَلُ فی سبیلل اللهِ اَمواتٌ بل اَحیاءٌ وَ لکِن لا تَشعرُونَ.

و به آن ها که در راه خدا کشته می شوند مرده نگویید بلکه آنان زنده اند ولی شما نمی فهمید. (بقره۱۵۴)

امام خمینی(ره): ما از عهده شکر شهدای گران قدر و شهیدان زنده عزیز و اُسرا و مفقودان معظم و بازماندگان و وابستگان به آنان و بالجمله ملت بزرگوار نیز بر نخواهیم آمد.

مقام معظم رهبری: جامعه ی مانوس با فرهنگ ایثار و شهادت توقف و عقبگرد نخواهد داشت.

بی شک به ثمر نشستن انقلاب اسلامی حاصل تدبیر داعیانه امام خمینی(ره) و خون پاک شهدای گرانقدر و ایثار و از خود گذشتگی جانبازان و اسرای سرفراز است.

در این میان مردم ولایتمدار تربت جام اعم از شیعه و سنی ، زن و مرد گوش به فرمان بنیان گذار فقید نظام مقدس جمهوری اسلامی، تبعیت از ولایت را سرلوحه کار خود قرار داده و در کوران انقلاب و هشت سال دفاع مقدس و ایجاد امنیت و دفاع از حرم ، در کنار سایر هموطنانمان بحث ایثار وشهادت را به ظهور رساندند. در این فرصت برای پاسداشت خون شهدای عزیز و جانبازان گرانقدر و آزادگان سرافراز نام و یاد و خاطرات آنان را یادآور می شویم. و برگ زرین این مرز و بوم را با افتخار می نگریم و ورق می زنیم. باشد که گوشه ای از تکلیف خویش را نسبت به ایشان ادا کرده باشیم.

الف ) آمار شهدا، جانبازان، آزادگان شهرستان به تفکیک

تعداد و آمار شهدا:۶۳۱ شهید

شهدای تسنن:۱۱۰ نفر     شهدای تشیع:۵۲۱ نفر

شهدای جنگ تحمیلی:

ارتش:۱۴۷نفر      پاسدارو بسیجی:۲۴۴ نفر          ناجا:۴۱نفر        روحانی:۸نفر

شاخص کشوری: ۱ نفر(نماینده شهید)

شهدای انقلاب:۴ نفر

شهدای پس از جنگ تحمیلی: ۷۷ نفر

شهدای سردار:۱۲ نفر

شهدای فرهنگی: ۱۰نفر

شهدای دانش آموز:۳۶ نفر

شهدای دانشجو:۵ نفر

شهدای زن: ۱ نفر

شهدای مدافع حرم: ۲نفر

شهدای روستایی:  ۵۰۰ نفر

شهدای شهری:۱۳۰ نفر

کم سن ترین شهدا: سه شهید ۱۳ ساله

مسن ترین شهدا: ۱۰ شهید ۶۰ سال به بالا

تعداد شهدای مفقود الجسد:

تعدا شهدای گمنام:۱۵ شهید

آمار جانبازان:۱۳۲۰ نفر

  • جانبازان بالا۷۰درصد: ۷ جانباز
  • جانبازان بالای۵۰ درصد:۴۰ نفر
  • جانبازان بالای ۲۵درصد:۴۷۵ نفر
  • شهدای زیر۲۵ درصد:۷۹۸ نفر

آمار آزادگان:۹۰نفر

  • ارتش:۶۲ نفر
  • پاسدار:۲ نفر
  • بسیج:۲۶ نفر
  • ناجا: ۲نفر
  • تشیع:۳۰نفر تسنن:۶۰نفر

 

ب ) زندگی نامه سرداران شهید و شهدای شاخص کشوری همراه تمثال مبارکشان

 

نمایندهشهید علی اکبر دهقان

تاریخ تولد:۱۳۲۷

شغل : معلم

محل تولد: تربت جام

تاریخ شهادت:۷/۴/۹۸

نحوه ی شهادت: انفجار بمب

محل شهادت: دفتر حزب جمهوری اسلامی

گلزار: حرم مطهر امام رضا(ع)

 

 

 

در خانواده ای کارگر و مهاجر که از یزد به تربت جام آمده بود بزرگ شد و دیپلم طبیعی و فوق دیپلم تجربی و ریاضی را دریافت کرد و به تدریس در دبیرستان های شهرش پرداخت. علاقه ای وافر به مطالعه در مسائل اسلامی داشت و همین انگیزه منجر به تدریس درس دینی و انجمن های مذهبی شد و جلسات مذهبی را در سطح شهرستان راه اندازی و مدیریت کرد. او برای همه مردم شهر یک چهره شاخص مذهبی و مکتبی بود و در تمام ساعات روز با انبوهی از مشتاقان که به دور او جمع بودند به اشاعه ی شریعت حقه اسلام و مبانی مکتب اهل بیت(ع) مبادرت  می ورزید .

در همان ایام انجمن مبارزه با بهائیت را پایه گزاری و در کنار آن صندوق قرض الحسنه المهدی(عج) را به گونه ای آبرومند تاسیس و اداره کرد. کتابخانه المهدی نیز از جمله یادگاری های اوست. این جوان ولایی بارها از سوی ساواک مورد هجوم واقع شد و به عنوان پیشرو و خط دهنده در جریان انقلاب شهرت یافت. با پیروزی انقلاب این شهید بدون اینکه خود بخواهد رهبر این نهضت اسلامی در تربت جام شد و در نخستین دوره مجلس شورای اسلامی با وجود عدم میل باطنی و به اصرار دوستان کاندیدا شد. در حالی که رقبای او با اتخاذ شیوه های تبلیغاتی تجاری دست به خرج های هنگفت زده بودند حاضر به تن دادن به این مسائل نشد و به شدت از این شیوه ها ابراز تنفر می کرد. و بالاخره با توکل به خدا و با تکیه بر توده های مستضعف در خط امام ، راهی مجلس شد. شهید دهقان برای روحانیت احترامی خاصی قائل بود و می گفت: « تمام تلاش دشمنان از سال ها و شاید چند قرن پیش این بود که روحانیت را از مردم جدا کند. روحانیون متعهد و مقاومی که در برابر حکومت های دیکتاتوری و استبدادی گذشته ایستاده اند.»

و در نهایت در کنار شهید بهشتی- سید الشهدای انقلاب اسلامی ایران- در هفت تیر به دست منافقین به شهادت نائل گردید.

 

شهید رجب علی طاووسی

تاریخ تولد:۱۰/۱/۱۳۳۵

محل تولد: تربت جام –بردو

شغل : پاسدار

نوع عضویت: پاسدار- فرمانده گروهان

تاریخ شهادت: ۲۱/۱۲/۱۳۶۳

نحوه شهادت : جاویدالاثر

محل شهادت: هور الهویزه

گلزار: روستای بردو

 

از قبل انقلاب در تظاهرات شرکت داشت و اعلامیه های امام را در منطقه پخش می کرد و با پیروزی انقلاب در کمیته فعالیت داشت . جزء اولین نیروهایی بود که وارد سپاه شد و شروع به آموزش نظامی مردم نمود. ایشان حضوری فعال در جبهه های نبرد داشت و دوبار هم مجروح شد. در یکی از مجروحیت ها مدت سه ماه در بیمارستان بستری بود و هیچ یک از اقوام از حال او اطلاعی نداشتند. این شهید بزرگوار با تاسی از حضرت ابالفضل دوباره عازم جبه های نبرد شد و در  عملیات بدر جاوید الاثر و پیکر مطهر این رزمنده اسلام پس از ده سال کشف و تشییع شد.

شهید طاووسی هنگام شهادت دو فرزند داشت یکی دو ساله و یکی دیگر در راه تولد که منتظر وی بودند.

ایشان فردی ساده زیست و به حلال و حرام بسیار معتقد بود. نسبت به عقاید انحرافی به شدت حساس و در مقابل این گونه افراد با قاطعیت می ایستاد. حتی با یکی از دوستانش که چندین سال ارتباط داشت به خاطر همین مسائل قطع ارتباط کرد. این مقلد امام در مجالس اهل بیت به خصوص ایام محرم وصفر حضوری پر رنگ داشت و برای مظلومیت امام حسین علیه السلام اشک می ریخت. خوش رفتار و گشاده رو بود و به مسائل خودسازی و اعتقادی اهمیت می داد و اهل روزه مستحبی بود. اعتقاد داشت که بعد از ازدواج انسان دارای دو پدر و دو مادر است و باید نهایت احترام را برای آن ها قائل باشد. و همسرش را به رعایت حجاب و تربیت فرزندانی صالح که در راه انقلاب باشند توصیه می کرد.

 

 

شهید حسن رستگار مقدم

تاریخ تولد:۱/۱/۱۳۴۲

محل تولد:تربت جام

تاریخ شهادت: ۳۰/۱۲/۶۶

 

در روستای جهان آباد، بخش صالح آباد از توابع شهرستان تربت جام در بهار ۱۳۴۴ دیده به جهان گشود. پدر و مادرش او را حسن نامیدند، دوران ابتدایی را در روستای زادگاهش طی نمود و برای ادامه تحصیل راهی شهر صالح آباد شد. رژیم وابسته و فاسد پهلوی با انقلاب مردم ایران به رهبری امام خمینی دوران پایانی عمر پلید خود را می گذراند، و حسن همراه با دیگر انقلابیون با پخش اطلاعیه ها و شعار نویسی علیه رژیم شاه ، در بیداری مردم مشارکت داشت و چندین بار هم مورد تعقیب و ضرب و شتم مزدوران قرار گرفت.

با پیروزی انقلاب به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و راهی سیستان و بلوچستان شد و فرماندهی قرارگاه سرباز به او سپرده شد و یک سال بعد به تربت جام منتقل گردید و چندی بعد رهسپار مناطق جنگی شد و تا زمان شهادت چندین  مرحله به جبهه اعزام گردید و بارها مجروح شد. به واسطه ی شایستگی و تعهد و تجربه اش فرماندهی یکی از گروهان های لشکر ۵نصر بر عهده او نهاده شد. همزمان با حسن پدر و چهار برادرش در جبهه های دفاع مقدس حضور فعال و گسترده داشتند به طوری که در روستا مردی برای تهیه مایحتاج خانواده نبود.

در ۱۸/۱/۶۵ برادرش محسن به فیض شهادت نایل آمد و حسن پس از حضور در تشییع جنازه برادر قبل از برگزاری مراسم سوم دوباره راهی جبهه گردید، و در همان زمان تشییع محسن، پدرش که در عملیات کربلاء ۵ مجروح شده بود در بیمارستان بستری و از شهادت فرزندش اطلاعی نداشت.

حسن در ۳۰/۱۲/۶۶ (سال کبیسه) در منطقه مادوت عراق در حالیکه قائم مقام گردان یدالله بود از ناحیه دست چپ به شدت مجروح شد و علی رغم آن همچنان به هدایت نیروها ادامه داد تا اینکه به واسطه حمله شیمیایی بعثیان به فیض بزرگ شهادت نایل شد و به دیدار حق شتافت و پدر نیز بعد از شهادت محسن و حسن به علت جراحات به یادگار مانده از عملیات کربلای ۴ به جهت دیدار فرزندان شهیدش راهی دیار باقی شد.

از شهید حسن رستگار مقدم دو فرزند به نام های زینب و فاطمه به یادگار مانده است که ان شاء الله راه پدر، عمو و پدربزرگشان را ادامه خواهند داد.

 

شهید اسماعیل بیت اللهی

تاریخ تولد:۱۳۴۲

محل تولد: تربت جام- جنت آباد

شغل: پاسدار

نوع عضویت: معاون ستاد تیپ۲۱ امام رضا

تاریخ شهادت:۱۴/۱۲/۶۳

نحوه شهادت: اصابت ترکش

محل شهادت: جزیره مجنون

گلزار: مشهد بهشت رضا

 

تحصیلات ابتدایی را در مدرسه حضرت ولی عصر مشهد شروع کرد و سال پنجم را با غم از دست دادن مادر به پایان رساند.و سرپرستی ایشان را با نظارت پدر خواهر بزرگش به عهده گرفت. پس از اخذ دیپلم اقتصاد با تشکیل بسیج به عضویت پایگاه بسیج مسجد محل درآمد. در سال ۶۱ به عضویت سپاه پذیرفته شد و در سال۶۲ با وجود مخالفت فرمانده ایشان به جبهه اعزام و در عملیات خیبر شیمیایی شد ، اما باز هم جبهه را ترک نکرد. سردار بیت اللهی با وجود اینکه معاون ستاد تیپ بود به عنوان یک نیروی پیاده و آرپی جی زن با اصرار خودش در عملیات شرکت داشت. ایشان همچنین در موفقیت همکاران و دوستان خود نقش بسزایی داشت. شهید پیرو و مطیع  و مرید امام بود و بزرگترین خواسته اش دیدار او. در نهایت هم در عملیات بدر شهادت را به آغوش گرفت و بدون غسل و کفن با لباس سربازی ولایت به جمع اصحاب آخر الزمانی امام حسین (ع) پیوست.

شبی هوا سرد بود. بچه ها خواب بودند. گفت بیایید که زلزله می آید. اندکی گذشت زلزله ای نبود. بعد با لبخندی گفت: می خواستم بدانید که به دل رزمنده ها چه می گذرد.

فرازی از سخنان شهید  عزیز:

انقدر در خاکستر توپ و خمپاره ها و بمب ها خواهیم نشست تا در این کوره آتشین و سوزان گداخته شویم.

آنقدر صیقل خواهیم خورد که عاقبت عمود شدن را کسب کنیم و آن گاه که عمود شدیم بر فرق خصم فرود آییم و او را به قعر دره های خوفناک و ژرف ذلت و شکست افکنیم.

شهید حاج اسدالله خاکی

تاریخ تولد:۱/۱/۱۳۱۸

محل تولد:تربت جام- رباط سمنگان

شغل: دامدار

نوع عضویت: پاسدار – فرمانده گردان

تاریخ شهادت:۲۸/۱۲/۶۶

نحوه شهادت: اصابت ترکش به سر

محل شهادت: ماووت عراق

گلزار: روستای سمنگان

در مراسم دعای توسل آن روزها همه شاهد بودند که از اول تا آخر دعا اشکش جاری بود و از ته دل امام زمان را صدا می زد. وقتی که بچه ها از روحیه کافی برخوردار نبودند آن ها را دور هم جمع می کرد و همه را می خنداند و با این کار کسالت را از چهره شان برطرف می کرد. روزی خبرنگارها آمدند و مصاحبه می کردند. نوبت حاجی که شد گفت: « به صدام بگین حاجی خاکی یک گردان نوه و نتیجه داره و اگه لازم باشه همه رو ابراهیم وار به مسلخ میاره» اینها تنها بخشی از لحظات زندگی این سردار است که توسط یکی از نیروهایش(محمدخاکی) نقل شده است. ایشان پسرعموی شهید هم هست. درباره شهادتش این طور ادامه می دهد: « محل شهادتش در بلندی های گوجار بود . نزدیک ظهر بر اثر اصابت راکت هلی کوپتر به شهادت می رسد و همسنگران جامانده از قافله شهادت را در فراق خودش جا گذاشت.»

ایشان از کودکی از نعمت پدر و مادر محروم شد و در سایه ی محبت عموی خود به زندگی ادامه داد. در اوایل ازدواج به دلیل وقوع خشکسالی برای کسب و کار به تهران می رود. این دوران همزمان با مبارزات مردم علیه رژیم طاغوت می باشد. شهید خاکی نیز در این زمان با دوستان خود فعالیت های خود علیه رژیم را با کارهایی نظیر پخش اعلامیه امام آغاز می کند. پس از پیروزی انقلاب به زادگاهش برمی گردد. تشکیل انجمن اسلامی روستا ،تشکیل جهاد سازندگی، انتخاب به عنوان یکی از اعضای شورای روستا و ایجاد شرکت تعاونی مصرف روستا تنها بخشی از خدمات ارزنده ی ایشان دراین دوران می باشد. شرکت در مجالس اهل بیت ،خوش خلقی، پیش دستی در کارهای خیر، امانت داری و راستگویی از بارزترین ویژگی های ایشان محسوب می شد.

از شروع جنگ تحمیلی در بسیج نیروها نقش بسزایی داشت و در سال۶۵ به جبهه اعزام شد و در عملیات های کربلای ۱و۴و۵، بیت المقدس ۲و۳ شرکت داشت و در نهایت در عملیات والفجر۱۰ به شهادت که غایت آرزوی عاشقان امام است نائل گشت.

 

شهید خلیل قرایی

 

تاریخ تولد:۱/۱/۱۳۴۲

محل تولد: تربت جام- پلورزه

شغل: پاسدار

نوع عضویت: پاسدار- فرمانده گروهان

تاریخ شهادت:۲۲/۱۲/۱۳۶۳

نحوه شهادت: متلاشی شدن بدن

محل شهادت: شرق دجله

گلزار: بهشت نبی

خلیل عزیز خوشحالیم از اینکه لمس کردی چون ابراهیم خلیل در آتش نمی سوزی. جبهه ی کفر دید که آتشی که برپا کرده  برای تو گلستان شد و نردبانی برای عروجت به فردوس. و حال خون بهای تو و دوستانت ، بیدار مردم مسلمان منطقه را موجب شد و سجیلی گشت بر سر دشمنان تو. تنها بیست و یک سال در این دنیا بود  و زندگی مشترک با همسر هم چهار سال بیشتر به طول نیانجامید ؛ اما سرشار از محبت و عاطفه . و آنچه زیبایی این زندگی را معنا می دهد شهادت مظلومانه اوست. در عملیات بدر جاوید الاثر شد و ۱۳سال میهمان خاک خونین کربلای ایران ؛ تا اینکه در سال۷۶ پیکر مطهرش کشف و در بهشت نبی در کنار همرزمانش آرام گرفت.

پیام هایی از وصیت نامه:

«… خداوندا برای رضای تو ودفاع از دین مقدس اسلام و حفظ قرآن و ناموسم و میهن عزیزم سینه ام را در مقابل سخت ترین گلوله های آتشین دشمن سپر می کنم.. سلام به ارواح طیبه شهیدان که به ندای هل من ناصر ینصرنی امام شان لبیک گفته و خون سرخ خود را فدای اسلام کردند و به سوی معبود خویش شتافتند. سلام بر تمامی رزمندگان اسلام ، از صدر تا کنون که برای دفاع از دین خود با دشمن کافر در ستیز هستند و حماسه آفریدند و پیش می تازند تا کفار را از صحنه روزگار براندازند و پرچم لا اله الا الله را در سرتاسر کره زمین به یاری قادر متعال به اهتزاز در آوردند و پرچم کفر را سرنگون کنند.»

شهید جعفر خانلری

تاریخ تولد:۱۰/۳/۴۵

محل تولد: تربت جام

شغل : معلم

نوع عضویت: بسیجی

تاریخ شهادت:۴/۱۱/۶۵

محل شهادت: شلمچه

گلزار: بهشت نبی

دوران نوجوانی را در جوار مرقد امام هشتم به پرورش بعد علمی و معنوی گذراند. به مسجد و دوره ی قرآن و ورزش علاقه وافری داشت و مبانی اعتقادی را با مطالب کتب شهید مطهری استحکام بخشید. در قبل از انقلاب با پخش اعلامیه های حضرت امام اعتقاداتش را در وادی عمل نشان داد و پس از انقلاب در نهاد بسیج شروع به فعالیت کرد که پایگاه شهید باهنر از شاهدان تلاش های خستگی ناپذیر این بسیجی است. در سال سوم راهنمایی اولین اعزام به جبهه را تجربه می کند. چندین بار به جبهه اعزام می شود و همزمان به تحصیل می پردازد و درسش را در مرکز تربیت معلم شهید بهشتی به اتمام می رساند. جعفر در ۱۳/۱۱/۶۵ جهت شناسایی وارد خط دفاعی دشمن می شود و طی درگیری با دشمکن زخمی شده و امکان برگشت شهید نمی باشد. پیکر مطهرش پس از ۱۳ سال پیدا شد و تشییع گردید.

فرازهایی از وصیت نامه شهید:

بارخدایا تو می دانی که چرا به جبهه آمدم ،تا با خون خود اسلام عزیز را که حسین بن علی آن را در کربلای عاشورا زنده کرد آبیاری کنم ،تا نسل آینده از آن بهره برداری کنند… ای برادارن و خواهران بدانید این دنیا سرایی است که ما چند روزی بیش در آن نیستیم . این دنیا پر از رنگ ها و نیرنگ ها و دلبستگی های پوچ می باشد و مانند ماری خوش خط و خال انسان را به خودش مشغول می کند . ما دو راه بیشتر نداریم یا ماندن و غوطه ور بودن در این منجلاب دو روزه و یا دل کندن و جهش کردن و روح را پرواز دادن به ملکوت اعلی و کمک خواستن از معبود که ما را از این غربت تنهایی نجات دهد.

و اما از آنجایی که معلم بودم سخنی هم با همکاران عزیزم دارم ؛ برادران عزیز خود را در چهاردیواری کلاس و گچ و تخته محصور نکنید . هرچند کار و شغل را پیشه کرده اید اما تنها وظیفه اتان را در همین تمام شده مپندارید. با دیدی وسیع تر به اطراف  بنگرید و توجه داشته باشید که در این موقعیت ،جبهه های جنگ هم به شما نیازمنداست… شما باید یک نمونه باشید تا جامعه از شما درس بگیرد .بار علمی و معنوی خود را بالا ببرید تا دانش آموزان، این امیدان فردای ملت خون دل دیده و خون دل خورده آینده سازانی باشند که حقیقتاً خدمتگزار واقعی ملت باشند. بالا بردن بار علمی دانش آموزان هم به عهده شماست. شما می بایستی مظلومیت ملت ایران را به نسل آینده منتقل نمایید و آنان را نسبت به مسایل انقلاب آگاه کنید تا خدای ناکرده وارد خط و خطوط انحرافی نشوند و فردا بتوانند باری از روی دوش این ملت رنج دیده بردارند. مبادا چون از نظر امکانات مادی ، کمی در مضیغه قرار گرفتید نق بزنید و اجر و پاداش کارتان را از بین ببرید.

 

 

سردار جانباز شهید حسین جلایری

 

تاریخ تولد: ۱۳۴۸

شغل : نظامی

تاریخ شهادت: ۲۲/۱۲/۶۸

محل شهادت: نوار مرزی جام

محل تولد: روستای همت اباد

نحوه عضویت: سپاهی

نحوه شهادت:

گلزار:روستای همت آباد

 

شهید حسین جلایری در سال ۱۳۴۸ در خانواده مذهبی در روستای همت آباد دیده به جهان گشود تحصیلات خود را تا پایان ابتدایی ادامه داد و سپس با شروع جنگ تحمیلی عازم جبهه های نبرد شد و مسئولیت های مختلفی را به عهده گرفت که آخرین آن ها فرماندهی گردان بود . بعد از پایان جنگ تحمیلی در تاریخ ۲۲/۱۲/۶۸ مصادف با نیمه شعبان ۱۴۱۰ در مرز شرق کشور شهرستان تربت جام در نبرد با اشرار مسلح به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

بخشی از وصیت نامه شهید:

از جوانان می خواهم که پیرو خط رهبری باشند و از اسلام ناب محمدی دفاع کنند.

بانوان عزیز با رعایت حجاب حرمت خون شهدا را نگه دارند. و به برادران و خواهران مسلمان توصیه می کنم که یار و یاور ستم دیدگان و مستضعفان جامعه باشند . خداوند را آنی از یاد نبرند و به یاد مرگ و روز قیامت باشند.

 

شهید حسین بخش قنبری

تاریخ تولد:۴/۵/۱۳۲۳

شغل : پاسدار

تاریخ شهادت:۲۴/۴/۶۴

محل شهادت:اشنویه

محل تولد: تربت جام- قلعه سرخ

نحوه عضویت: فرمانده گروهان

نحوه شهادت: اصابت ترکش

گلزار: روستای قلعه سرخ

 

در سال ۱۳۲۳ در روستای قلعه سرخ از توابع بخش نصرآباد شهرستان تربت جام در خانواده ای مؤمن و متعهد دیده به جهان گشود در آغازین سالهای زندگی از نعمت پدر و مادر بی بهره شد و از سه سالگی تحت تکفل برادر بزرگش که فردی بسیار با ایمان بود ، قرار گرفت . در کار کشاورزی و دامداری کمک بزرگی برای برادر بود و در خانه نیز به همسر برادر یاری می رساند . در   مکتب خانه فردی منضبط ،زرنگ و کوشا بود و در همان ابتدا نقش خود را در تعلیم و تعلم قرآن و احکام  پیدا کرد .  هر چه از سالهای عمرش  می گذشت اطرافیان بیشتر به جوهره ی پاک او پی می بردند. بگونه ای که در بین اقوام و فامیل و مردم روستا به (( شیخ حسین بخش )) معروف می شود . صله ی رحم ، دستگیری از مستمندان ، خلوص نیت و اخلاص وی ، او را سرآمد دیگران کرده و مردم احترام ویژه ای برای او قائل بودند . با شروع  حرکت های انقلابی در سالهای نخستین نهضت ، شروع به فعالیت نموده و با تشکیل جلسات مخفیانه در روستای خود  و روستاهای  اطراف ، پیام نهضت امام خمینی ( ره) را به دیگران منعکس نموده و درنشر و توزیع اعلامیه ها و نوارهای سخنرانی حضرت امام نقش بسزایی ایفا می نمود . دائما” در رفت و آمد بین تربت جام ، فریمان و مشهد بود و فعالیت های خود را گسترش داده و نقش بسزایی در جمع آوری کمک برای مبارزان انقلابی و ارسال آن به مشهد مقدس ایفا می کرد . با پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی با عضویت در کمیته انقلاب اسلامی گام های خود را برای  پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی محکم تر نمود  با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۸ به عضویت سپاه درآمده و با ورود به سپاه تحول اساسی در زندگی او ایجاد شد .  با شروع جنگ تحمیلی  مسئولیت های سنگینی در سپاه تربت جام بعهده می گیرد از جمله مسئولیت سنگین و دشوار آموزش نیروها در تربت جام و باخرز و آماده سازی  نیروها جهت اعزام به جبهه نبرد .  بسیار دعا  می خواند و علاقه ای خاص به امام (ره) داشت . بارها به جبهه رفت و هرگاه برمی گشت از سرکشی از خانواده های شهدا و رزمندگان و رسیدگی به احوال آنها غفلت نمی نمود .خود را همیشه شرمنده آنها دانسته و با تمام وجود آنها را اکرام و احترام  می کرد . بعضی به او می گفتند : شما دیگر به تکلیف خودتان عمل کرده اید و دیگر نیاز نیست به جبهه بروید . می گفت : (( تکلیف ما آن زمان تمام می شود که اسلام پیروز شود شما         نمی دانید در جبهه چه می گذرد ناموس ما در خطر است اسلام در خطر است )) (( من از اینکه هر بار به جبهه می روم و به سلامت بر می گردم از این خانواده های شهدا خجالت می کشم دعا کنید تا خدا مرا هم بپذیرد)) . سرانجام پس از بارها مجروحیت در عملیات قادر ۲ پس از سه شبانه روز درگیری در منطقه حاج عمران به درجه رفیع شهادت نائل آمد . اما پیکر مطهرش پس از ۱۶ سال غربت  به آغوش خانواده بازگشت .

 

شهید غلام محمد خندان

تاریخ تولد: ۱/۱/۱۳۳۰

محل تولد: تربت جام – کلاته آقا محمد

شغل: پاسدار

نوع عضویت: پاسدار- فرمانده گردان

تاریخ شهادت:۲۸/۱۱/۶۴

نحوه شهادت: اصابت ترکش به سر

محل شهادت: فاو

گلزار: روستای علی آباد

 

برای خدمت سربازی به عضویت سپاه درآمد و پس از گذراندن یک دوره آموزشی به دلیل لیاقتی که داشت به عضویت رسمی سپاه درآمد. پس از آموزش به منطقه ی کردستان و سپس به جزیره آلمتان اعزام می شود و فرماندهی گروه را به عهده می گیرد. در عملیات میمک دچار موج گرفتگی و در بیمارستان باختران بستری می شود. این در حالی بوده که خانواده اش از این موضوع اطلاعی نداشتند. برای مدت کوتاهی به تربت جام برگشته و مجدد خواستاراعزام به جبهه می شود. شهید خندان فرماندهی گردان فضل الله لشکر۵نصر را به عهده داشت و در عملیات میمک، خیبر، بدر و والفجر ۸حضوری فعال. این جانباز عزیز در عملیات غرور آفرین والفجر ۸ به درجه رفیع شهادت نائل گردید.

ضمن حضور فعال در مراسم مذهبی و نماز جمعه ، خانواده را نیز به شرکت در این برنامه ها تشویق می کرد. تنها تقاضای ایشان از خانواده حمایت از انقلاب و جبهه بود. ارادتی خاص به امام داشت و در یکی از نامه ها چنین می نویسد: « باسلام بر امام امت این ولی فقیه و این قامت بلند و ایستاده در مقابل دشمنان و مشکلات که مانند جدش حسین بن علی استوار و محکم ایستاده و حتی یک قدم به عقب برنگشته .»

فرازی از وصیت نامه:

خدایا من به جبهه ی حق علیه باطل آمده ام تا جان بی ارزش خودم را بفروشم. امیدوارم که خریدار جان ناقابل من تو باشی.

 

شهید محمد یاور پور

تاریخ تولد:۱۱/۱۲/۱۳۳۴

محل تولد:تربت جام – مومن آباد

شغل: کشاورز

نوع عضویت: بسیجی – معاون گروهان

تاریخ شهادت: ۲۰/۱۰/۶۵

نحوه شهادت: اصابت ترکش به بدن

محل شهادت: شلمچه

گلزار: روستای مومن آباد

 

 

برگزیده از وصیت نامه شهید محمد یاور پور:

« خدایا ، بارالها، معبودا، معشوقا، مولایم، من ضعیف و ناتوان دوست دارم چشم هایم را دشمن در اوج دردش از حلقه دربستان در آورده و دست هایم را در تنگه چزابه قطع کند.پاهایم را در خونین شهر از بدن جدا سازد و قلبم را در سوسنگرد دشمن آماج رگبارهایش کند و سرم را در شلمچه از تن جدا نماید. تا در کمال فشار و آزار دشمنان دینم ببینند که گرچه همه این ها را از من گرفته اند اما یک چیز را نتوانسته اند بگیرند و آن ایمان و هدفم است.

خدایا جندالله را که با سوگند به ثارالله در لشکر روح الله برای شکست عدوالله و استقرار حزب الله زمینه ساز حکومت جهانی بقیه الله است حمایت کن.»

شهید محمد یاورپور زادگاهش مومن آباد بود و در زندگی راه و رسم ایمان و تقوی را برگزید. سرانجام آنچنان که خودش می خواست کربلای شلمچه میعادگاهش شد.

 

شهید حسن علیمردانی

تاریخ تولد:۱۳۲۲

محل تولد: تربت جام-آغل کمر

شغل: پاسدار

نوع عضویت: پاسدار- فرمانده

تاریخ شهادت:۱۸/۱۱/۶۰

نحوه شهادت: اصابت تیر

محل شهادت: تنگه علیمردانی(چزابه)

 

اشنایی اش با امام خمینی و قرار گرفتن در مسیر انقلاب به سفرش به عراق در سال ۵۲ بر می گردد. سردار شهید علیمردانی بعد از پیروزی انقلاب عضو سپاه شد و در درگیری های گنبد و کردستان حضور داشت. وبا شروع جنگ از اولین افرادی بود که عازم جبهه شد. شهید علیمردانی گرچه سواد بالایی نداشت اما از فکر و قدرت طراحی و تجزیه و تحلیل بسیار عالی برخوردار بود . به نسل جوان امید بسیار داشت و اعتقادش براین بود که این قشر امیدان آینده انقلاب اسلامی اند. براساس همین باور مسئولیت آموزش نظامی براداران بسیج و سپاه را پذیرفت و با دلگرمی فراوان در آموزش این امیدان انقلاب همت گماشت.

در عین صلابت ، بسیار رئوف بود. شب ها برای اینکه بچه ها از خواب بیدار نشوند با پای برهنه از همه سنگرها سرکشی می کرد. روز آخر که در شلوغی کار و تلاش زیر آتش سنگین دشمن بود از گوش هایش خون می آمد. ایشان آن قدر آرپی جی زده  که فشار زیادی به گوش هایش آمده و مجروح شده بود. اما با این حال تا لحظه شهادت در خط ماند و بسیار فعال جنگید.

زمانی که به مرخصی می آمد فامیل را دور هم جمع می کرد و به آنان آموزش نظامی می داد. همان طور که در زمان انقلاب به بیان مسائل رساله امام و روشنگری می پرداخت.

سعه صدر حسن در برابر مشکلات و از خودگذشتگی در برابر دوستان از او شخصیتی کم نظیر ساخته بود و اهل محل او را مرد خدا نامیده بودند.

همسرش می گوید بچه ها کوچک بودند و کارخانه زیاد حسن یک شب در میان شیفت داشت اما موقع بیکاری راضی نمی شد در خانه استراحت کند. شب هایی که گشت نداشت می گفت امشب نوبت من است که از بچه ها مراقبت کنم و نوبت توست استراحت کنی. با وجود حسن کارها برایم سخت نبود.

برگ زرینی که از توکلش برخدای بزرگ حکایت می کند فتح قله الله اکبر و عبور از روی مین هاست. در حال فتح قله الله اکبر متوجه میدان مین دشمن می شود و در یک موقعیت خاص قرار می گیرد. ولی حساس بودن عملیات فرصت خنثی کردن مین ها را به او نمی دهد. در همین حال با رو کردن به مشهد و حرم امام رضا علیه السلام با آقا درد دل می کند ناگهان ندایی می آید که علیمردانی رد شو. امشب این مین ها عمل نمی کند. پس از آن به نیروهای گردان رو می کند و می گوید: « می توانیم رد شیم»

یک روز پس از انجام عملیات که از همان مسیر بر می گردند به رزمندگان می گوید باید این مین ها خنثی شود. نیروهای گردان با تعجب می گویند چرا؟ او پاسخ می دهد دیشب قرار بود عمل نکند ولی امروز باید خنثی شود. و به این ترتیب دوهزار مین را خنثی و از مسیر عبور می کنند. این ها همه در حالی بود که به شدت مجروح بود و پزشکان به او توصیه می کردند باید در بیمارستان تحت مداوا قرار گیرد.

آن لحظات آخر از پا افتاده بود بالای سرش رفتم و گفتم : برادر جان حرفی داری بگویی؟ گفت: « مرا به بالای خاکریز ببر و رو به کربلا قرارم بده» هرطور بود او را به بالا کشیدم . رو به کربلا زمزمه کرد:

«السلام علیک یا ابا عبدالله اسلام علیک یا ابا عبدالله، السلام علیک یا ابا عبدالله»

سپس گفت: مرا ببر پایین در همان گودی بگذار و روی مرا چیزی بینداز. خودت برو که بچه ها دست تنهایند. بعد از چند لحظه حسن شهید شد. وقتی به حضرت امام گزارش عملیات تنگه علیمردانی(چزابه) و رشادت شهید علیمردانی را دادند. امام (ره) فرمودند:« اسم این تنگه را تنگه شهید علیمردانی بگذارید».

( برگرفته از کتاب فرمانده ای مثل پدر)

 

شهید محمد ابراهیم شریفی

تاریخ تولد:۴/۱/۱۳۲۱

محل تولد: تربت جام – قلعه سرخ

شغل: پاسدار فرمانده واحد طرح و عملیات تیپ ۲۱ امام رضا

تاریخ شهادت:۲۳/۱۰/۶۵

نحوه شهادت: اصابت تیر به قلب

محل شهادت : شلمچه

گلزار: مشهد – بهشت رضا

 

محمد ابراهیم د رمحضر استاد بزرگوارش مرحوم شیخ قاسم توکلی که از روحانیون معروف منطقه بود به کسب علم و دانش پرداخت. قرآن و چند کتاب دیگر را در محضر آن استاد بزرگوار فرا گرفت و علاقه خاصی به تلاوت قرآن و فراگیری احادیث از خود نشان می داد. او در این زمان به کار کشاورزی مشغول بود. محمد ابراهیم در ۱۶ سالگی پدر خود را از دست داد . در سال ۱۳۳۸ ازدواج کرد و حاصل ۲۷ سال زندگی مشترک آن ها ۹ فرزند به نام های لیلی، طوبی،فاطمه، طاهره، علیرضا،صدیقه، حمیدرضا، محمد، اسماء می باشند.

در زمان اوج گیری نهضت اسلامی رهبری مردم منطقه را به عهده داشت و با شکل دهی تظاهرات و تشکیل جلسات مذهبی و دینی به افشاگری علیه رژیم پهلوی می پرداخت.

محمد ابراهیم از افراد انگشت شماری بود که اعلامیه های حضرت امام را به محل سکونتش می آورد و نسبت به پخش آن در بین مردم اقدام می کرد. بارها مورد تعقیب مامورین جنایت پیشه شاه قرار گرفت و بارها تهدید به مرگ شد. او در تمامی تظاهراتی که در منطقه زندگیش تشکیل می شد. شرکت می کرد و در اغلب تظاهرات شهر مشهد با وجود مسافت طولانی حضور داشت. عاشق امام بود و تنها آرزویش سلامتی و طول عمر ایشان.

در سال ۵۷ مادرش نیز دار فانی را وداع گفت. پس از پیروزی انقلاب اسلحه به دست گرفت و در ۵ فروردین ۱۳۵۸ عضو کمیته و عضو ستاد اجرایی فرمان امام در تربت جام شد. پس از تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در تاریخ ۱۰/۵/۵۸ عضو رسمی آن نهاد شد و پس از چندی به عنوان مسئول گروه مبارزه با مواد مخدر تربت جام و با سوداگران مرگ به مبارزه مشغول شد. خیلی مهربان بود و با همه به خوبی و مهربانی رفتار می کرد. به نماز اول وقت و خواندن قرآن تاکید داشت و همیشه سفارش می کرد بچه ها را طوری تربیت کنید که نماز و قرآن را فراموش نکنند و در مورد حجاب خیلی حساس بود و می گفت باید کاملاً حجاب را رعایت کنید.

محمد ابراهیم زمانی که میهن از جنوب و غرب مورد حمله رژیم  بعثی قرار گرفت عازم میادین نبرد شد. در عملیات شکستن حصر آبادان به عنوان مسئول دسته انتخاب شد و در این عملیات از ناحیه سر، شکم، پهلو، سینه و گردن به سختی مجروح و مدت زیادی در مشهد بستری بود.

پس از بهبودی نسبی دوباره به سپاه مراجعه کرد و به پاسگاه جنت آباد(صالح آباد) که زیر پوشش پایگاه تربت جام بود اعزام شد و از آنجا روانه ی بیت حضرت امام شد و مدت شش ماه در آنجا مشغول خدمت بود.

پس از آن دوباره عازم جبهه شد. در عملیات طریق القدس فرماندهی گروهان را پذیرفت و سپس به فرماندهی گردان انصار الحسین(ع) که جمع آوری و تخلیه شهدا و مجروحان را به عهده داشت منصوب شد. برادر خانم او محمد امین توکلی در این عملیات به شهادت رسید و پیکرش به وسیله محمد ابراهیم به تربت جام آورده شد. در عملیات رمضان فرماندهی گروهان را به عهده گرفت و در عملیات مسلم بن عقیل معاون فرمانده گردان شد و فرماندهی یکی از محورهای عملیاتی را به عهده داشت که در این عملیات برای دومین بار مجروح شد. در عملیات والفجر مقدماتی، فرماندهی گردان الحدید را پذیرفت و در زمان آفند(دفاع) مسئول محور عملیات بود. در عملیات خیبر سمت فرمانده واحد طرح و عملیات لشکر ۲۱ امام رضا(ع) را به عهده داشت . در سال ۱۳۶۵ توفیق زیارت خانه خدا نصیبش شد.

در یک مورد ایشان برای شناسایی به پشت سر دشمن رفته بود و در آن موقعیت به نماز ایستاد و وقتی مورد اعتراض قرار گرفت، گفت: اگر ما نماز را برای خدا بخوانیم دشمن هیچگاه ما را نمی بیند. که البته این عمل ناشی از شجاعت بی نظیر شهید بود.

در عملیات دیگری دیده شد خودش آرپی جی را به دست گرفته و تک دشمن را جواب می دهد این کار ایشان از صبح تا ساعت دو بعداز ظهر ادامه داشت تا آنجا که چهره این فرمانده از شدت نور آفتاب و گرد و غبار سیاه شده بود و به سختی می شد ایشان را شناخت.

رزمنده ها در جبهه به او لقب «بابا شریف»، «چریک پیر» و «پدر جنگ»  دادند.

در عملیاتی که چند بالگرد به منطقه عملیاتی آمده بودند ایشان با یک سلاح سبک سر خلبان هلیکوپتر را نشانه گرفت و او را به درک واصل کرد و هلیکوپتر سقوط کرد. از آن به بعد شهید را با لقب «چریک پیر» خطاب می کردند. او خبر پیروزی رزمندگان و سرنگونی هلیکوپتر را به طور مستقیم از صدا و سیمای جمهوری اسلامی اعلام کرد.

در ۲۰عملیات شرکت داشت و در عملیات های ذیل مجروح شد:

عملیات شکست حصر آبادان- مسلم بن عقیل- والفجر۱- والفجر۳- خیبر۳- خیبر- والفجر۸ که در عملیات والفجر ۸ خبر شهادت برادر محترمش حاج حسن شریفی و داماد عزیزش حسین یارخواه را شنید.

محمد ابراهیم سرانجام در ساعت ۱۰ شب ۲۳ دی ۶۵ در حین فرماندهی عملیات کربلای ۵ در منطقه شلمچه بر اثر اصابت دو گلوله به قلبش شهید شد.

پیکر او در تاریخ ۲۹ دی ۶۵ در تربت جام به همراه یازده تن دیگر از همسنگرانش تشییع شد و برای تشییع مجدد به مشهد انتقال داده شد و در روز پنج شنبه ۱بهمن ۶۵ در بهشت رضا به خاک سپرده شد.

(برگرفته از کتاب فرهنگ جاودانه های تاریخ- زندگی نامه فرماندهان شهید خراسان – نوشته سید سعید موسوی- نشر شاهد- تهران ۱۳۸۶)